محل تبلیغات شما

 

 

 

اینت وصیت است پس از مرگ حافظی
از نقش پای خویش چمن کن مزار من

(مقطع آخرین غزل)

بدخشان سرزمین زیبایی های شگفت انگیزاست. طبیعت زیبا ، آب وهوای گوارای این مرزبوم در بسا نقاط نمایانگر شگفتی های شایان توجه میباشد که این خصوصیات بارز طبیعی مردمان این دیار را خوش سیما ، نکته دان ، ظریف و هنرمند بار آورده است.

اگر پس منظر تاریخی این سرزمین رامرورنماییم ؛ بدخشان باستان رمزستانی ست در جغرافیای نا همگون و جغرافیایی ست در تاریخ مملو از فراز ونشیب . گاه اریکۀ عظمت وشکوه است و گاهی گرد اندوده و غبار آلود ، زمانی پرورشگاه نابغه ای یا خاستگاه سلطانی بوده و زمانی صحنۀ مجادلۀ میرزاده گان گردیده ، زیرسم ستوران مهاجمین بیگانه در غبار یأس فرو رفته است.

اما ؛ بدخشان فرهنگ بارور داشته کهکشانی از ستاره گان درخشان در فضای لاجوردین فرهنگ کهن سال این دیار ، بر لعلستانی ناب تاریخ فرهنگی آن لبخند می زنند ، می درخشند و سوسو می کنند.

قلب پرتپش و کوچک بدخشان شهر زیبای فیض آباد است. شهری که درکرانه های شمال شرق و جنوب غرب دریای خروشان کوکچه موقعیت دارد.

نام قدیمی شهری زیبای فیض آباد جوزگون بوده که در سال 1090هـجری مرکزاداری بدخشان از شهر تاریخی خمچان به این موضع انتقال یافته است.

جوزگون درسال 1103 هجری از مقدم پرفیض خرقۀ مطهر سرورکاینات حضرت محمد(ص) از طرف بزرگان و فضلای این دیار، بنام فیض آباد مسما گردید.

شهر زیبای فیض آباد گهوارۀ پرشورمدنیت بدخشی های ادب پرور و سخن پرداز، نقطۀ اتصال اندیشه های تابناک اسلامی – عرفانی دیاران لعل ولاجورد میباشد.

آوانیکه هنوز نوای فرح بخش علامه اظهر و فریادهای دلنشین مغموم ، در پهنای فرهنگی سرزمین هنر پروربدخشان ؛ از دره های زیبا و سرسبز یمگان تا کوه های سربفلک کشیده ای درواز ، کران تا کران طنین انداز بود و هنوز طنین حزن آور نغمات عنوان خاموش نشده بود . سخنوری ازتبار فرهیخته گان با ترنم دلپذیر سروده های شاعرانه در فضای پرشورفرهنگی سرزمین شعر و ادب همنوا با خروش رود بار کوکچه قدبرافراشته ، نوای حق طلبی وعدالت خواهی را با کبوتران رنگین بال شعر و ادبیات برفراز قله های شامخ این دیاران به پرواز آورد.

این ادیب پرشور و سخنور فرزانه ضیاء الدین حافظی بودند که با مولود خجستۀ خویش بتاریخ 23 سنبله سال 1307 خورشیدی درگذرسربازار ناحیۀ اول شهر زیبای فیض آباد نخستین هدیۀ گرانبهای وصلت میمنت بار حافظ عبدالعزیزخان ، حافظ کلام الله مجید، عالم متبحر، فرهنگی روشن ضمیر ، تاجر موفق و خیرخواه را به اوشان ارمغان آوردند.

ضیا الدین حافظی دوران کودکی را در آغوش پرمهر خانواده ای ، فرهنگی و متمول خویش سپری نموده ، با رسیدن به سن 7 سالگی شامل مکتب فیض آباد گردیدند. با فراغت از مکتب بخشی از کلام الله مجید را حفظ نموده ، نزد استادان نامی فیض آباد بیشتربه فراگیری علوم دینی پرداخته ، با اشعار و سروده های ابرمردان شعر فارسی چون خداوندگار بلخ ، سعدی ، حافظ ، بیدل و دیگران از همان آوان طفولیت آشنایی حاصل نمودند. 
حافظی جوان به همکاری و حمایت پدربزرگوارخویش به پیشۀ تجارت روی آوردند. اما ؛ بنا بر علاقه و استعداد فطری که در سرایش شعر و خامه پردازی داشتند ، سرودن شعر ، نوشتن مضامین و مقالات جز مهم مصروفیت های شان را در ایام فراغت تشکیل میداد.

ضیا الدین حافظی با طبع ظریف شاعرانه ، استعداد فطری و درک عمیق اجتماعی که از حس انساندوستانه ، عروق میهن خواهانه و آگاهی صریح حق پرستانه شان منشأ می گرفت ؛ همواره دربیان احساسات و عواطف ناشی از برداشت های روال زنده گی به سرایش شعر می پرداختند و حرف دل را منحیث فرزند صدیق با مردم و جامعۀ خویش درمیان گذاشته ، با ارایۀ کنایه ها و اشاره های فصیح و هنرمندانه ایشان را به دریافت حقایق زنده گی تشویق می نمودند:

نگشتی یکـدم از کویش جـدا دل 
هــزاران آفرین ای با وفــــا دل

نمــی گفتم مـــــرو از سیــنۀ من 
که می افتـی بدام صـــــد بلا دل

شــدی از راستی پامـال دونان 
بگو دیگــر چه دیدی ازصفا دل

کســی آگه زحــــــال تـو نگردید 
زبس افتــــاده ای در انــزوا دل

درین وادی نمــی پیچد صــدایت 
نمــی یابـی درینجــــا همنوا دل

مگو از دردهای خودبه این جمع 
نباشـد هیچ کس درد آشـنا دل

نشـــد اصـلاح کارمـا به انـــدرز 
که باشـــد پنــد ها روی ریا دل

شــود واعـقــده هــای ناگـوده 
اگـر یک لحظه باشی با خدادل

صلاح کار ما وحافظی را
بکن از درگۀ او التجــا دل

و آنگاه که ظلم ، حق تلفی ، خیانت و خودسری ارباب قدرت در برابر مردم استبداد زدۀ ما ، احساسات انسانی ایشان را تحریک می نماید ؛ خطاب به ناقضان حق و عدالت فریاد اعتراض خویش را چنین ابراز میدارند:

می فشـــــار تا بکـــــی این تودۀ افســرده را 
نه بحـال خویشــــتن این مردم نا ســـــوده را

خــورده ای حلـف وفاداری به نقش زنده گی 
کی روا باشــــد خیانت باز سوگند خورده را

گرهمی خواهی که قدرت را بیافزایی به خلق 
راستگو می باش بردار از دروغ این پرده را

ورهمی خــواهی که باشــد نام نیکت جاودان 
ازعـــدالت آب ده این گلشــــن پژمــــــرده را

ای صبـــا از ما بگو مر حضــرت حکام را 
چند آزاری همـی روســــتاییان تــــوده را

در بدخشــــــان ریختم شالوده ای شعر نوین 
می ســـــزد نســــل نوین ریزد بن شالوده

حافظی شعرت چرا درصفحۀ امروز نیست
می کنی پنهان چــرا الماس ناب سـوده را

این شاعر با قریحه و صاحب دل از سال 1325خورشیدی که رومۀ وزین بدخشان این کانون روشنگری بدخشانیان فرهنگ پرور تاسیس گردید ؛ مانند دیگر شاعران ، نویسنده گان و مردان اهل قلم و اندیشۀ محیط معرفت پروردیاران کوکچه ؛ بحیث همکار قلمی رومه در عرصۀ ارایۀ خدمات ادبی – فرهنگی گامهای ارزشمندی نهادند . ایشان با آگاهی از رسالت فرهنگی خویش بحیث یک قلم بدست نستوه و جوان آگاه ؛ همواره ندای خیرخواهانه و انسانی خویش را در آفریده های ادبی مانند : شعر ، داستان کوتاه ، طرح های ادبی . وغیره انعکاس داده ، اشعار و مضامین خویش را به نام های مستعار ناشناس و میهن یار به رومۀ بدخشان جهت نشر می فرستادند. درین مدت در پهلوی اشعار ناب داستان های کوتاه ، طنزها و طرح های ادبی دارای سوژه های انتقادی ، اجتماعی از ایشان بچاپ رسیده است. که شماره های پیهم کلکسیون های رومۀ بدخشان از آوان تاسیس گواه این مدعا می باشد.

ضیا الدین حافظی بنابر ایجابات امورتجارتی بین سالهای 1341 الی اواخر1343 خورشیدی درشهر کابل بسر می بردند.

قسمیکه دکان و مهمانخانۀ پدری شان در بازار شهر زیبای فیض آباد محل ملاقات و تبادل نظر فضلا ، خردمندان ، معززین و عناصر آگاه محیط و منطقه بود ؛ اوشان نیز روابط دوستانه ای را با شخصیت های فرهنگی ، روشنفکران و دانشمندان درشهر کابل برقرار نمودند . و بحیث تاجر وطندوست و ترقیخواه ، شاعر ، نویسنده و فرهنگی متعهد با فرهنگیان و شخصیت های آگاه و متعهد کشور همنشینی و همنوایی گسترده داشتند . تجارتخانۀ ایشان در سرای احمدشاهی شهر کابل ، نه تنها محل داد و ستد و مرجع حل و فصل معاملات تجارتی ؛ بلکه بحیث مرکز فرهنگی در حلقۀ دوستان و آشنایان آگاه ایشان عرض اندام نموده بود . تا اینکه از اثر آتش سوزی سرای احمدشاهی درسال 1343 خورشیدی در امور تجارت ورشکست شده ، بعد از مدتی چند به فیض آباد مراجعت نمودند.

اگرچه در شهر کابل و همچنان فیض آباد ، زمینه های معین جهت ادامۀ پیشۀ تجارت برایشان مساعد بود ؛ اما بنابر یک نوع دلسردی که از اثر وقوع حادثۀ آتش سوزی ذکرشده به ایشا ن دست داده بود ، از ادامۀ تجارت دست کشیده به امورات فرهنگی روی آوردند.

ضیا الدین حافظی دراوایل سال 1344 خورشیدی منحیث مطبوعاتی مسلکی ابتدا در شهر شبرغان مرکز ولایت جوزجان و بعدا (از اواسط سال 1344 خورشیدی) دربخش نماینده گی تبلیغات مدیریت اطلاعات و کلتور ولایت بدخشان مصروفیت اختیار نموده، وظایف فرهنگی خویش را در راستای خدمت بوطن و مردم خویش طور مسلکی با موفقیت انجام دادند.

ضیا الدین حافظی این ادیب روشن ضمیر و قلم بدست آگاه مبارزه علیه نارسایی ها ، مظالم اجتماعی ، رشوه ستانی ، احتکار و دیگر مفاسد اجتماعی و خرافات پسندی ناشی از بی عدالتی ، پسمانی و جهل را نه منحیث وظیفۀ رسمی ؛ بلکه چون مسؤلیت اجتماعی ، فرهنگی و وجیبۀ ایمانی و وجدانی خویش میدانستند.

این شاعر نستوه ، ادیب نکته دان و سخن پرداز روشن ضمیر بادرک وجیبۀ فرهنگی خویش منحیث یک قلم بدست آگاه و خبیر ، آنگاه که همنوعان را به دوری از شر و فساد تشویق می کنند، غفلت و تن پروری را نکوهش نموده ، دریک آن چقدر بجا و سنجیده عزم ، اراده و امید را درنهاد آنها تقویت می بخشند. تا انسان سرزمین مان منحیث اشرف مخلوقات با دوری جستن از تملق و ریا در راه راستی و حب وطن و خیر مردم همت گمارد. 
اینست مصلحت و تدبیر یک مبلغ آگاه و مصلح بادرک . با هم این شعر ناب را به خوانش می گیریم:

در جهـان هرگز طـرفدار فسـاد و شــــر مباش 
از گـزند روزگار افســـرده و مضطـر مباش

ای که در راه طلب وامانده ای در خوف و بیم 
عــزم را کن جزم و غافل از خم معبر مباش

غـفـلت وتن پـروری دارد تبـاهی در کمیــن 
ساز ترک روح کن ،عیاش و تن پرور مباش

فکر بهبود وطن کن ای که صاحب منصبی 
خـلــــق را آرام کــــــن و در تلاش زر مباش

عاقل و فـــرزانه باش و خویش را آزاده دار 
در پی عیش و ســرور و کوتی و موتر مباش

چاپلــــوسی و تملــــق زور گویــــــی و ریا 
ترک می کن زور گویان را همی چاکر مباش

گـربکـف داری قــلــم یا اقتدار و مـال و جاه 
هـرچه داری جهدکن جزدر غم کشور مباش

بهتر مردم بود آنکـــو رسـد نفعش به خلـــق 
غافــل از ین نکته و فــــرمان پیغمبـــر مباش

حافظی بیــرون منه پا از صـــراط المستقم 
تا توانی چون قلم دور از خط مظتر مباش

صراحت درلهجه ، صداقت در وظیفه ، پیگیری در مجادله با خرافات و حساسیت در برابر مظالم و مفاسد اجتماعی که دامان پاک جامعه انسانی را لکه دار می کند ؛ ازخصوصیات متبارز شخصیت نکوی ضیا الدین حافظی در اندیشه و عمل بود . انعکاسات این همه سجایای عالی همواره از متن بیانات شیوای ایشان انعکاس یافته ، سوژۀ اصلی اشعار ، مضامین و چکیده های ناب خامۀ ایشان را تشکیل میداد. لوح خاطر شهریان گرانقدر بزرگ سال در مرزبوم هنر پرور ما و صفحات پیهم رومۀ بدخشان در کلکسیون های مربوط آن سالها گواه این ادعا می باشد.

ضیا الدین حافظی این شاعر شیوا بیان ، ادیب نکته دان و مبلغ خوش الحان درمدت خدمت خویش منحیث مطبوعاتی آگاه و فرهنگی متعهد در برابر انسان و انسانیت قلم را همیش در راه مصالح دین ، وطن و مردم به حرکت آورده ، بر نارسایی ها انگشت انتقاد گذاشته ، با خود سری و زورگویی ارباب قدرت و جاه به مبارزه می پردازند.

زمانی درتنویر افکار از طریق رومۀ بدخشان قلم و سخن را درمقابله با خرافات و تیره گی های ناشی از جهل و عقب مانده گی بکار بسته ، در روشن ساختن اذهان عامه لحظه ای فروگذاشت نمی کنند . ایشان با ادای دین در برابر مردم خویش امید به آینده را در دل ایشان قوت می بخشیدند؛ تا با امید واری به آیندۀ بهتر ، استقامت و پایداری را دربرابر نا ملایمات از دست ندهند. چنانچه این سروده مژده میدهد:

آید آنــروزیکه رفــع جمــله پسمـانی شود 
چــارۀ این انتقاد و جهــل و نادانــی شود

کی بود یارب که خایین سرنگون گرددبچاه 
قانـــونی اصـــولا نیز زندانــی شود

راشــی و هم مرتشی مابین ها گـردندگم 
نفـــع شخصی درمفــاد جمع قربانی شود

محتکر برباد و مالش ضبط گردد فی المثل 
تا ازین ره چاره ای از بهر ارزانی شود

کار ها با گفته ها تطبیــق اگـر گـردد همی 
کاردانـــــی نیــز توأم با سخندانـــی شود

پرشد از گفتار تو خالی چو گوش مردمان 
بعــدازین باید که کـارمثبت ارزانی شود

تابکی در فکر سـودخویشتن باشیـم هان 
ای خـــردمندان قضــاوتهای ایمانی شود

حافظی بنگـر جهان را تا کجــا افتـاده کار 
از ره علــم و هنر درفکــر کیهانی شود

ما همه در خاک ذلت مدعـی در آسمان 
ایوطن داران خدا را، ننگ افغانی شود

چه فکر بلند و آرمان انسانی درمتن این قطعه شعرانتقادی نهفته است. بیان نارسایی ها، پرخاش در برابر مظالم اجتماعی و ناملایمات با استفاده از قلم ؛ بخاطرآگاهی بخشیدن بمردم و جامعۀ استبداد زده ، تأکید برضرورت وحدت ، یکپارچی وهمدلی ابنای وطن و جهش ایشان درجهت پیشرفت و ارتقای میهن ، رسالت هر قلم بدست نستوه ، شاعر فرهیخته و مبلغ وارسته سرزمین آزاده ای ما میباشد.

این صدای رسا فریاد اعتراض یک روشنفکر است ، پرخاش انسانی یک فرهنگی آگاه در برابر نارسایی و ستم ناشی از تحمیل نظام سنتی ای حاکم در یک جامعه ای آبستن حوادث ناگوار بعدی میباشد.

اگر شعر را چکیدۀ ناب تفکر ، جولان تخیل و احساس در پهنای اندیشۀ انسانی شاعربدانیم ؛ از لابلای سروده های ضیا الدین حافظی احساس عالی انسانی ، ژرفای اندیشه ، طرز دید وسیع روشنفکرانه و درک عمیق اجتماعی نمایان میگردد .

ضیا الدین حافظی نه تنها در سرایش شعر ؛ بلکه در ارایۀ برداشت ها و دیدگاه های اجتماعی به شیوه های گوناگون فن نگارش دسترسی داشته ، در ارائه خلاقیت های ادبی - هنری همواره رسالت انسانی خویش را منحیث یک فرهنگی آگاه ، مدنظر داشتند.

ازخامۀ ضیا الدین حافظی اشعار ناب ، مضامین بکر و نوشته های شیوا بیادگار مانده است.

طرح های ادبی دارند که با تاثیر پذیری از زیبایی های شگفت انگیز طبیعت ، آب و هوای گوارای اطراف و اکناف بدخشان خلق و به نگارش گرفته شده است .

یاداشت های لحظات و خاطره هاییکه یاد آور دوستی ها ، راستی ها و خاطرات شیرین و تلخ دوران زنده گی کوتاه و پربار ایشان میباشد .

داستان های کوتاه ایشان اکثرا برمبنای چشم دیدها ، قصه ها و سرگذشت های واقعی انتباهی - اجتماعی و تراژیک طرح و نگارش یافته است .

طنزهای اجتماعی دارند زنده و گویا برمبنای رویدادهای واقعی ناگوار ناشی از اعتقادات خرافی مردم محل و منطقۀ عقب نگهداشته شده مان که تحلیل و تدقیق آنها درحوصلۀ این مختصر یادنامه نمی گنجد.

دردوران خدمت بحیث مسؤل بخش تبلیغات مدیریت اطلاعات و فرهنگ ولایت بدخشان ؛ درصفحه ای اختصاصی زیرعنوان تنویر افکار در رومۀ بدخشان مضامین پرمحتوا در توضیح و تشریح وظایف و نقش جوانان ، وظایف و نقش ن از دیدگاه دین مبین اسلام ، مسؤلیت های اجتماعی – دینی و اخلاقی افراد جامعه در برابرهم ، تامین تعادل در روابط متقابل اقشار مختلف جامعه به اضافه تبصره ها و تفاسیر مطبوعاتی پیرامون مسایل مذهبی ، ی ، فرهنگی ، اجتماعی روز درشماره های پیهم رومۀ بدخشان از ایشان بیادگارمانده است.

ایشان مطالعه و آگاهی عمیق در علم تفسیر کلام الهی ، احادیث نبوی ، عرفان و معرفت اسلامی ، فرهنگ و ادبیات فارسی دری داشتند . و دراکثر نوشته های خویش با تضمین بیت های ناب از سروده های شعرا و بزرگان ادب فارسی ، پیرامون موضوع مورد نظر مقدمه چینی نموده ، با استمداد از کلام الهی ، استناد احادث نبوی و روایات و استفاده از مقوله های علمی ؛ بحث جامع ، پرمحتوا و ارزنده یی را غرض تشریح ، توضیح و ارزیابی مسایل مختلف بمیان آورده ، بدینوسیله تلاش میورزیدند تا پیام روشن و رهنمودی را جهت اصلاح نارسایی ها به جامعه و مردم خویش بازتاب نمایند.

چنانکه نوشتۀ اجتماعی - اصلاحی ( چطوربایدزیست؟ ) خویش را اینطورآغازمی نمایند:

(روزی شادی نیست درشهریکه از هرگوشه اش
بینــوایان بهــرنان هــرســو ، نــواخــوانـــی کنند

. و بعد مقدمه جایی چنین ادامه میدهند. حدیث سرورکاینات و اکمل التحیات درین مورد بهترین و برجسته ترین درس اخلاقی است که می فرمایند: ایمان شما کامل نمی شود تا وقتیکه برای برادر مومن خود آنچه راکه برای نفس خود دوست دارید دوست نمیداشته باشید.)

اینست شیوۀ کاربرد قلم ، اندیشه ، اعتقاد و اندوخته های علمی در پیشبرد مسؤلیت اجتماعی - فرهنگی یک قلم بدست آگاه و مطبوعاتی متعهد در جامعه اسلامی و سنتی.

ضیا الدین حافظی این شاعر آزاده و سخنور نستوه در تابستان سال 1347 خورشیدی هنگامی که هنوز با قلب آگنده ازعشق وعلاقه به مردم و ایمان به ذات احدیت مصروف روشنگری و کاربرد قلم ، اندیشه و کلام درجهت خدمت بوطن ومردم بودند ؛ مصاب بمریضی شدند که سیستم تنفسی شان را به تدریج بمشکلات مواجه میساخت. چندین دوره معاینات ، معالجات طولانی وعمل جراحی بالای شش های ایشان درکابل نتیجۀ مثبت نداشته ؛ بالاخره وضع ایشان بوخامت گراییده ، باعث ضعف و پناه بردن ایشان به بستر گردید.

چون تداوی دوکتوران معالج درداخل کشور به نتیجۀ مطلوب نرسید ؛ قبله گاه امجد شان حافظ عبدالعزیزخان مأیوس گردیده ، درمقابل اینهمه سوزوگداز پسر ارشد خویش تاب تحمل نیاوردند. ازینکه قبلا ازمرگ نابهنگام دوپسرجوان خویش بنام های برهان الدین حافظی و نظام الدین حافظی داغ بر دل داشتند ؛ بخاطر تسلی خاطر و تلاش نهایی درمعالجۀ فرزند برومند خویش دراوایل بهار سال 1349 خورشیدی ایشان را غرض تداوی به دهلی نومرکز کشور هندوستان انتقال داده ، دریکی از شفاخانه های شهر دهلی داخل بستر نمودند. بد بختانه زحمات دوکتوران مجرب آندیار در تداوی ایشان نتیجه نداده ، ضیأ الدین حافظی این شاعر نستوه و ادیب فرزانه ، درماه ثور سال 1349 خورشیدی درعالم دوری از یار و دیار از اثر مریضی مهلک سرطان شش جان را به جان آفرین تسلیم نموده ، پدر فرزانه را دردیارغربت از مرگ نابهنگام خویش در کمال حسرت ونومیدی بداغ نشاندند.

مرگ پایانیست برای زنده گی انسان در میان جامعه و مردم . اما ؛ مرگ شاعر چون حیات او خاطره انگیز است . این خاطره در ترنم جولان روح وارستۀ شاعر ماندگار می گردد ؛ تا در پایان حیات آغازگری باشد برای زنده گی معنوی او در سینه های مردم و گلبرگ های تاریخ فرهنگ ماند گار جامعه .

ضأ الدین حافظی این سخنورنستوه وخامه پرداز وارسته درآخرین لحظات زنده گی با ارایۀ غزل پرسوزی ( بته گل یادگاری ) لحظات درد آورافتادن در بستر مرگ و خاطرات جانکاه انتظار به پایان رسیدن زنده گی خویش را با استعاره و تصویر در واژه های ناب در حافظه ای تاریخ فرهنگی مان چنین جاودانگی بخشیدند:

بته گل یادگاری

این بته گـل که دوش زدست نگـار من 
بگــرفتــم و برفـت زکـف اخـتیـار من

بوسیدمش زشوق و گرفتم ببر چو جان 
زیرا که هست زان بت من یادگار من

بنشـانـدمـش بگـــوشۀ از مامــن امیــد 
آنجـا که هســت مایۀ صبر وقـرار من

کی میرود زخاطرم آندم که آن عـزیـز 
با چهــــرۀ شگـفـتــه بیـامـد کـــنار من

از خنده باز کرد لب غنچه اش چو گل 
گـفـتـا بگـیــر این گــل من یا دگـار من

با اشک شـادمـــانی ازین تحـفـۀ لطیف 
شـسـتـــم زشــوق بتـه گـل گـلعـذار من

تا زنده ام زجان کنمش تربیت که هست 
این بتـه گـــل امـیـــد مـن و انتظار من

فرداست عطروبیزوشگوفا شود ازعشق 
ایـن بتـه گــل چـون این غزل آبدار من

اینت وصیت است پس از مرگ حافظی
از نقش پای خویش چمــن کن مزار من


آنگاه که قلب مالامال از محبت ، صفا و صمیمیت ضیا الدین حافظی این اندیشمند پاک نهاد از تپش بازماند. نه تنهاپدربزرگوارایشان فرزند قدرشناس ، فرزندان ایشان پدرمهربان ، خانوادۀ ایشان عضومهربان و دلسوز ، دوستان ایشان دوست باوفا ؛ بلکه کانون فرهنگی بدخشان معرفت پرور شاعر فرهیخته ، نویسنده و مبلغ توانا و متعهدی را برای همیش از دست دادند.

جنازۀ مرحوم ضیا الدین حافظی بعد از انتقال درمیان آه و حسرت دوستان و اقارب بعد از ادای نماز جنازه در جوار تعمیر خرقۀ مطهر سرورکاینات (ص) در شهر زیبای فیض آباد به خاک سپرده شد.

( انا لله و انا الیه راجعون )

درسوگ مرگ نابهنگام این سخنور نیک اندیش اکثر سخنوران دیاران کوکچه به نوحه سرایی پرداختند . مدیریت اطلاعات وکلتور ولایت بدخشان ضمن اینکه در عزای مرگ همکار همیشه گی و عضوصمیمی ، فعال و آگاه خویش در کمال همدردی با فامیل و دوستان ایشان دوشادوش سهم فعال داشتند. صفحۀ اختصاصی را در شمارۀ 50 مورخ 29 ثور 1349 خورشیدی رومۀ وزین بدخشان بدین مناسبت مدنظر گرفتند :

( رومۀ بدخشان شماره 50 مورخ 29ثور1349 صفحه سوم 9می1970 میلادی

اینک با تقدیم مختصر سوانح و آخرین شعر مرحو ضیا الدین حافظی و مرثیه هایی که از طرف یک عده شعرا رسیده این صفحه را وقف آن مرحوم نموده برای آن همکار جوانمرگ خویش طلب مغفرت می نماییم. )

در پایان سوک 42 سال زنده گی از ضیا الدین حافظی نه تنها هفت فرزند (4 پسر و 3 دختر) بلکه اشعار ناب ، مضامین شیوا و خاطرات نیک درجمع دوستان بیادگار مانده که نمایانگر روح آزاده و سرشار و بیانگر اندیشۀ پاک انسانی ، تعمق عشق و علاقۀ ایشان به ذات احدیت و ایمان و اخلاص ایشان به آیین باصفای اسلام می باشد.

همایون (حافظی)

فبروری - ۲۰۱۲

 
 
 

الحاج حافظ عبدالعزیز خان شخصیت نامدار اجتماعی ، روحانی و فرهنگی بدخشان

ضیاء الدین حافظی سخنور فرزانه ای از دیاران کوکچه

میا سید عبدالکریم حسینی سخن سرای وارسته از بدخشان سرزمین لعل و لاجورد

، ,های ,خویش ,؛ ,ایشان ,حافظی ,الدین حافظی ,ضیا الدین ,فیض آباد ,خویش را ,زنده گی ,پیهم رومۀ بدخشان ,تبلیغات مدیریت اطلاعات ,ضیاء الدین حافظی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها