بدخشان درخشان جغرافیای شگفت انگیز یست در تاریخ مملو از فراز و نشیب ، با گسترۀ فرهنگی پر تلالو .
پهنۀ فرهنگی این دیاران را ستاره گانی درخشانی نور می بخشند که درخشش شان به پهنای زمان است . زمانی همواره آبستن نو زایی که این نوزاده گان رشد می یابند ، بالنده می شوند ، می شگفند و بار می دهند ؛ تا از خود یاد بود هایی برجای گذارند.
بعدماچندین بهار افسانه خواهد کرد گل
قصــۀ محـرومـــی ما یادگار دیگــر است
مخصوصا با این بیان پر مفهوم و شیوای میا صاحب سید عبدالکریم حسینی سخنان خویش را ادامه میدهم ؛ زیرا در سرزمین ما اکثرا انسانهای اهل خرد و اندیشه و اشخاص نیک پندار ، نیک کردار و نیک گفتار ، همواره با ناملایمات روبرو شده ، در کنج محرومیت عزلت گزین گردیده اند.
همینکه ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل به افتخار فرموده اند :
متانت کان الماس از قوی بنیادی همت
دلیری ها جگرسامانی کوه بدخشانش
و زمانی در کمال نومیدی و حسرت بیان میدارند :
جهانی را به حسرت سوخت این دنیای بیحاصل
چه یاقوت و کـدامین لعـــل آتش در بدخشــانش
تبارز دو دیدگاه متفاوت پیرامون یک جغرافیای تاریخی معین دریک نگاه ، نمایانگر اینست که در جوار برازنده گی ها ، محرومیت هایی وجود دارد و نتیجۀ مبارزه و کشمکش های ذات البینی این دو موقعیت را تاریخ می نامند .
و ما اینجا به تاریخ فرهنگی سرزمین مان نظر می اندازیم که تداوم این پروسه را ، در استعاره و رمز بازگویی می کند.
تاریخ فرهنگی سرزمین ما مملو از ارزش های معنوی ، فرآورده های فکری ، خاطره ها و یاد بود هاست . ارزش ها ، خاطره ها و یادبود هایی به درخشنده گی ستاره گان آسمان . و ستارۀ درخشانی در گسترۀ تاریخ معاصر فرهنگی سرزمین مان ، هرازگاه سویمان چشمک میزند. از لابلای گلبرگ های رنگین بهار بدخشان مارا به پهنۀ رمز آگین و راز آفرین شعر و معرفت فرا میخواند.
این ستارۀ درخشان گسترۀ نیلگون فرهنگ دیرپای دیارمان مرحوم قاری صاحب میا سید عبدالکریم حسینی بدخشی می باشند.
سید عبدالکریم فرزند سید میرک خان ناله فرزند سید عزیز الله خان در سال 1315 هجری قمری در خانواده ای - فرهنگی تولد گردیده اند.
مرحوم شاه عبدالله یمگی بدخشی در ارمغان بدخشان در وصف پدر میا صاحب چنین نگاشته اند :
" سید میرک خان ناله یک شخص عالم ، متورع ، با اخلاق ، حافظ قرآن کریم و با مزایای فوق شاعر شیرین زبان و ادیب بلاغت ترجمانی بوده ، نظر به لیاقت و قابلیتی که داشت در روزگار امیر عبدالرحمن خان به نیابت ریاست احتساب بدخشان مقرر و تا خاتمۀ عمر مصروف خدمت شرعیه بودند.
منسوبین وجود مغفور همه اصحاب فضیلت بوده اند . فاضل محترم معاصر آقای سید عبدالکریم خان حسینی مولف تذکره های بهار بدخشان و مفرح الاحباب پسر این شخص هستند. فضیلت مآب ممدوح در آغاز سال 1326 هجری قمری به عالم باقی شتافته و در فیض آباد مدفون شده اند " 1
سید عبدالکریم حسینی تعلیمات ابتدایی زنده گی را از پدر فرزانه کسب نموده ، جهت فراگیری تحصیلات علوم مروج و طی طریق بخاطر کسب فیض از صحبت بزرگان به توصیۀ پدر بزرگوار در خدمت علمای کرام و مصاحبت فرزانگان همت گماشتند و اندوخته های علمی و ادبی کسب نمودند. کلام الهی را به حافظه سپردند ، تحت رهنمایی ملا محمد عمر حسرت به حسن خط دسترسی یافته ، بحیث عارف و سخنور مطرح در جامعه عرض اندام نمودند. 2
میا صاحب در شعر و سخنوری حسینی تخلص می نمودند که راجع به گزینش این تخلص در بهار بدخشان چنین نوشته اند :
" حسینی تخلص من بدو سبب است !
یکی آنکه حضرت استاد حسن خط مغفورم ملا محمد عمر خان حسرت تبرکا بهمین تخلص اجازت و ارشاد داشته بودند.
دوم نسب حضرت پدرم به شاه شهیدان امام سوم رضی الله و عنه به سی و یک واسطه شرف وصول دارد. "
میا صاحب سید عبدالکریم حسینی در شهر معرفت پرور فیض آباد مشهور و معروف به میا صاحب بودند که من در توضیح صفات نکوی شخصیت ایشان در نوشتۀ خویش این لقب معروف ایشان را برگزیده ام.
با تائید این فرمودۀ لسان الغیب :
گــوهـــر پاک بباید که شــــود قابل فیض
ورنه هرسنگ وگلی گوهرو مرجان نشود
به سفتن گوهر شخصیت گرانسنگ مرحوم میا صاحب می پردازیم :
میا صاحب حافظ کلام الله مجید قاری بودند که کلام الهی را در صوت هنرمندانه بخوانش می گرفتند. ایشان با لهجۀ خوش ، حنجرۀ صاف و گیرا سحر ملکوتی کلام حق را از شاهراه گوش شنوا بر قلب های مملو از صفا مسلط ساخته ، روح و روان شنونده را سوی عالم لاهوت به جولان می آوردند.
میا صاحب آموزگاری بودند با پشتکار و مهربان که اولاد وطن را با جهانی آرزومندی طوری رهنمایی و پرورش می نمودند که دانش آموز ابجد خوان حضور ایشان دانشمند ، متخصص و شخصیت موثر دوران زنده گی خویش بار آید.
میا صاحب عارف وارسته و شاعری بودند شیوا بیان که با تاثیر پذیری از شیرینی سخنان حافظ شیرازی و اندیشه و معانی میرزا عبدالقادر بیدل ، هر از گاه معجون سکر آوری از خامه بیرون میدادند ؛ تا بهار سخن را شمیم نگهت آن دل انگیز تر سازد.
میا صاحب خطاطی بودند چیرده دست که با نفوذ در روح واژه ها ، نه تنها هنر ترنم هجا ها را میدانستند ؛ بلکه با شکل دهی حروف و واژه ها روی برگه های کاغذ از لابلای انگشتان هنر آفرین خویش ، زیبایی های کمال خوش نویسی را به نمایش می گذاشتند.
میا صاحب در جمع دوستان و انجمن یاران سخن آرایی بودند آگاه ، ظریف و نکته یاب که همواره چمنستان محفل هم صحبتان را شور و ذوق می بخشیدند.
پیرامون شخصیت وارسته و اوصاف خجستۀ مرحوم میا صاحب سید عبدالکریم حسینی ، تحلیل و تفسیر نوشته ها ، آثار و فر آورده های احساس و عواطف ناب ایشان هر اندازه تحقیق صورت گیرد ، بهمان اندازه کشش و جاذبۀ شخصیت ایشان برجسته می گردد.
در زمانیکه به نگارش این مختصر یادنامه اقدام نمودم ؛ کتابخانۀ عامه ی بدخشان ، این ذخیره گاه مطمین کلکسیون های رومه ی بدخشان ، آثار چاپی - نشراتی و فرهنگی سرزمین مان غیر قابل دسترس ، نا مرتب ، غیر فعال و مسدود میباشد . درچنین حالت پژوهنده از دستیابی به یکی از منابع سرشار آثار و خلاقیت های فکری نه تنها میا صاحب سید عبدالکریم حسینی ؛ بلکه اکثر نویسنده گان ، شعرا و فرهنگیان این سرزمین محروم میباشد.
با مشکلات فراوان جهت آشنایی اندک با شیوۀ خامه پردازی مرحوم میا صاحب ، نسخۀ قلمی بهار بدخشان را نزد دوستی برای مدت محدود یعنی چند ساعت ، آنهم در منزل خودش بدست آوردم . از لابلای گلبرگ های نفیس آن که به قلم زیبا و خامۀ گوارای میا صاحب مزین است ؛ شرح مختصر سوانح پدرکلان بزرگوارم الحاج حافظ عبدالعزیز خان را با نمونۀ شعر شان و مختصر سوانح پدر عزیزم ضیا الدین حافظی را با نمونۀ شعر شان یاداشت نمودم.
مفرح الاحباب را که آنهم تذکرۀ شعرای بدخشان است ، از نزد دوست فرهنگی محترم عبدالملک ریزکانی بدست آوردم که از ایشان سپاسگذار می باشم. این تذکره در آوان سلطنت امان الله خان به شیوۀ کلاسیک نثر دری درجملات فارسی آمیخته با عربی ، سالها قبل از تذکرۀ بهار بدخشان نگاشته شده است .
ازین دو تذکره جز آشنایی اندک با زنده گینامۀ مختصر میاصاحب ، شیوۀ نگارش و تحول که در سبک خامه پردازی شان در فاصلۀ تالیف این دو اثری گرانبها رخ داده است ، نتوانستم با قسم کلی درونمایۀ اشعار ایشان معرفتی حاصل نمایم. تا اینکه محترم عبدالواصل لطیفی شاعر خوش قریحۀ مرزبوم مان ، یاداشت قلمی گزیدۀ چند قطعه شعر میا صاحب راکه توسط فرزانه ای گرد آوری شده است ، در اختیارم قرار دادند.
به سروده ها ، نوشته ها و برداشت های میا صاحب به دیدۀ قدر نگریسته ، ازین بیان عالمانۀ لسان الغیب طلب استمداد می کنم . تا اهل خرد خرده های این نوشته را برمن بخشایش نمایند.
من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
توهم زروی کرامت چنان بخوان که تو دانی
جامعۀ فقیر و استبداد زدۀ ما که فیصدی زیاد آن از نعمت بیسواد بی بهره میباشند ، همواره فشار جانکاه پاشنه های زور و زر را بر گردۀ خویش تحمل نموده است . هر قلم بدست به اندازۀ اصطکاک فکری خود با جو حاکم ؛ از روند مسلط بر جامعه رنج برده ، به ابراز نا رضایتی در لابلای آفریده های خویش می پردازند. و ما فریاد حزینی را از خامۀ میا صاحب این قلم بدست وارستۀ مرزبوم مان می شنویم :
فریاد فلک گشته به کام دل ما نیست
افسوس که دوران بمرام دل ما نیست
دادیم دل خسته و صد رنج خریدیم
سودیست سراسر بسلام دل مانیست
یاران ز " حسینی" پس ازین عیب مجویید
غرقست بغم آه قیام دل ما نیست
عرفان و تصوف اسلامی نوعی اعتراض اجتماعی است که در حوزۀ فرهنگی ما بخاطر ابراز مخالفت و نیتی از روند مسلط بر جامعه ، در شرایط خاص تاریخی تبارز نموده ، تا این اواخر یعنی عصر اوج گیری جهش های انقلابی - تخنیکی جریان داشته است . همین اکنون نیز در جامعۀ ما رهروان طریقه های مختلف تصوفی موجود هستند.
مرحوم میا صاحب نیز منحیث انسان آگاه و قلم بدست نستوه مرزبوم ما با تاثیر پذیری از عشق راستین و درک عمیق از عقده های اجتماعی ناشکافتۀ محیط پر درد و رنج مان ، درپیامد آلام پایان ناپذیرپهنۀ زنده گی اجتماعی جهت تسکین تقلا های ژرف روح وارستۀ خویش در سلک طریقت شامل گردیده با گرایش در طریقۀ نقشبندیه به عرفان پناه بردند که این شعر بیانگر تقلای روح وارستۀ ایشان میباشد.
الهی ساغر وحدت خمار نشئه مندان را
نصیب از نگهت فیض دماغ مستمندان را
شب یلدای بیماری سراسر رنج و بی یاری
علاج از لطف فرما درد های دردمندان را
کف خاکی شدن دارد غبار دامنی گشتن
به امیدی گذر افتد درین ره سر بلندان را
الهی دل ز عشقت محرم ذوق فنا گردد
وگرنه نیست نرمی این حدید سخت سندان را
به ذوق قطع منزلها "حسینی" راهبر باید
از آنرو اقتدا دارم امیر نقشبندان را
جوهر اصلی گرایش به عرفان و تصوف که انسان دردمند را به طی طریق وا می دارد عشق است. نیروی لایزال عشق حقیقی است که سالک شوریده حال را از وادی طلب به دیارمعرفت و توحید کشانده درکمال حیرت بعد تحمل سوز و گداز ، او را به فنا سوق میدهد.
مرحوم میا صاحب عارفی بودند بهره ور از فیض عشق حقیقی . متن پرسوز و گداز این غزل که شور و جذبۀ عارفانۀ آن دل را به وجد می آورد ، مرتبۀ میا صاحب را در مذهب عشق که گزیدۀ عرفاست بلند بالا جلوه میدهد.
اینست تمنای صادقانۀ عاشق وارسته در راستای شوکت عشق راستین :
در راه تو خاک عدمم غیرتم اینست
برباد هوای توام و عشرتم اینست
خوبست شوم تودۀ خاکی بخرامت
یکبار نهی پا بسرم شوکتم اینست
عشق است مرا مذهب نیکوی مهذب
با داغ تو رفتن به عدم ملتم اینست
تنهایی و خون جگر و نالۀ پر سوز
در بیت حزن ساکنم و شهرتم اینست
خوش باش "حسینی" بغمش درهمه دوران
کزسال و مۀ عمر روان فرصتم اینست
مرحوم میا صاحب این عارف عاشق صادقانه عشق می ورزیدند ، عاشقانه می اندیشیدند و در تذکیۀ نفس چنان می کوشیدند تا مدارج عالی انسانی را طی نمایند.
ایشان راه رسیدن به کمال مطلوب را در عجز میدانستند. چنانچه درین برداشت عالی با بیدل رح وجه مشترک اختیار نموده در غزلی مراتب اخلاص و تسلیم خویش را به معشوق حقیقی چقدر عارفانه مطرح نموده اند :
در آن گلشن که پابوسش نماید مهر و ماه آنجا
کجا از ذره خیزد پرفشانی دستگاه آنجا
همه گل های گار نزاکت گشته پامالش
چه امکان است محرم گشتن مشت گیاه آنجا
بکن پاس ادب حفظ وفا در عشق یکتایی
گزین تقریب خواهی گشت منظور نگاه آنجا
دو عالم شهره گشتم از تبه کاری و رسوایی
بجز عصیان بدرگاهش ندارم عذر خواه آنجا
"حسینی" ثبت لوح دل نما این نکتۀ "بیدل"
"سری مویی گر اینجا خم شوی بشکن کلاه آنجا"
مردان خدا راهیان راه حقیقت اند. آنانیکه از جلوۀ ملکوتی نورحق ضمیرشان روشن گردیده است ، انسان را خلیفۀ خداوند در روی زمین میدانند ، به انسان و انسانیت ارج می گذارند. از مظالم اجتماعی ، حق تلفی ، زورگویی و زور پرستی نفرت داشته ، خواهان تامین عدالت در مناسبات اجتماعی میباشند . مرحوم میاصاحب یکی از ین مردان وارستۀ خدا ج بودند که مرام انسانی خویش را منحیث منادی حق و حقیقت به ارباب قدرت چنین ابلاغ نموده اند:
گویید ز آداب شهی وقت و زمان را
کز عدل منور بنما ملک جهان را
دانی که حکمرانی دوران ابدی نیست
جاوید کن از عدل و کرم نام ونشان را
چون نوش روان عدالت بجهان زن
زان پیش که گیرند زتو روح روان را
با فرقۀ محتاج همه جود و عطا کن
از ظالم بیرحم ستان داد کسان را
انواع تلطف بر افسرده دلان کن
مایوس مکن هیچ گه آزرده دلان را
در گوشۀ افتاده " حسینی" بدل رنج
دریاب زروی کرم این سوخته جان را
قسمیکه اکثر همدیاران ما آنانیکه هم عصر آخرین ایام زنده گی میا صاحب بوده اند گواهی میدهند ، این شخصیت نستوه فرهنگی مرزبوم مان سالهای آخر عمر را دور از انجمن یاران و جمع دوستان درگوشۀ تنهایی و رنجوری بسر برده اند.
انیس لحظات تنهایی شان خروش رودبار کوکچۀ شوریده بود که فریاد روح حزین این قلم بدست وارسته را در بستر پرشور خویش آرامش می بخشید و ملاقات بعضی دوستان با وفا تسلی بخش خاطر خطیر ایشان بود. صدای سوزش دل خستۀ میا صاحب از متن این خامۀ پر درد ایشان دل را با تایید دلتنگی های چنین لحظات افسرده به تپش وا می دارد:
ای دل خسته شدی از من بیمار جدا
بیتو عمریست که مانده ست تن زار جدا
دل برفت از برم و رام نشد دیدۀ یار
مثل من کیست شده از دل ودلدار جدا
وای برحال من زار که از آتش عشق
سوختم صبح جدا نیز شب تار جدا
آتشی هست دگر جان من از فرقت تو
که دلم سوزد و هم این تن تبدار جدا
دل گرم و باصفا ، اما خسته و رنجور از درد بی یاری و بیماری این ادیب و سخنور فرزانه بعد از سپری نمودن 77 سال در تپش پیهم ، گاه از سرور و نشاط ، زمانی در غم و درد ؛ اما همواره با اخلاص به معبود یکتا ، دریکی از روز های غم انگیز سال 1349 خورشیدی برابر با 1390 قمری از تپش بازمانده به جوار رحمت ایزدی پیوسته ، یاد بود ، خاطره ها و آثاری ارزنده ای از خویش برجای گذاشتند.
قرار یاداشت محترم نذیرحباب شخصیت فرهنگی مرزبوم مان از میاصاحب این آثار بجا مانده است :
1- بهار بدخشان 2- کوکب کامل 3 - شهاب هند 4 - فروغ ایران 5 - اختر بخارا
6 - دیوان اشعار 7 - گلشن عرفان 8 - مفرح الاحباب
مرحوم میاصاحب شاعری بودند شیوا بیان که در شعر اکثرا سوژه های اجتماعی ، عرفانی و عشقی را مدنظر داشتند . طرز بیان شان گرایش به سبک بیدل را در طبع آزمایی نمایان میسازد. اشعار زیادی از ایشان ثبت تاریخ فرهنگی مان گردیده است که قابل تدقیق و تحقیق میباشد.
قطعه شعر زیبایشان را از بهار بدخشان منحیث حسن اختتام این نوشته انتخاب نمودم که با شما شریک می سازم.
خشم خونبار کران ضد صفا می بیند
دل سرگشته زهجر تو چه ها می بیند
قرب او آنقدرت هست چو لفظ و معنی
ای خطا جوی حیا کن که خدا می بیند
پیش پیش نظر کج نظران جلوه مکن
ساز پنهان رخ خود را سفها می بیند
یار چالاک روان است دل از دنبالش
به امیدی که گهی رو به قفا می بیند
کس کند فکر زموهومی این دهر فنا
جز صدایی که دهد کوه که را می بیند
عامه مقبول شدن مفت "حسینی" نبود
احتیاطی که کلامت ادبا می بیند
همایون - حافظی
1378 خورشیدی - فیض آباد
الحاج حافظ عبدالعزیز خان شخصیت نامدار اجتماعی ، روحانی و فرهنگی بدخشان
ضیاء الدین حافظی سخنور فرزانه ای از دیاران کوکچه
میا سید عبدالکریم حسینی سخن سرای وارسته از بدخشان سرزمین لعل و لاجورد
، , ,صاحب ,میا ,های ,دل ,میا صاحب ,سید عبدالکریم ,عبدالکریم حسینی ,اند ,می بیند ,تاریخ فرهنگی سرزمین
درباره این سایت